چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۰
۰ نفر

روح‌الله رجایی: «گاهی گمان نمی‌کنی ولی می‌شود...» نمی‌دانم قیصر امین‌پور وقتی این را می‌نوشت چه حالی داشت اما من هر وقت می‌خوانم یاد مشهد می‌افتم. حتما برای همه ما پیش آمده که فکرش را هم نمی‌کرده‌ایم ولی شده و نگفته قرعه به نام ما افتاده است.

حرم امام رضا

«گاهي نمي‌شود كه نمي‌شود...» حساب اين مدلي‌اش اما از دست من كه در رفته. همه كارها را كه هماهنگ كني، از رئيس‌ات مرخصي بگيري، بليت توي دست‌ات باشد، هتل و مسافرخانه هم جور شده باشد اما قرار باشد نروي، نمي‌شود كه نمي‌شود كه نمي‌شود. اين چند خط به ياد همه بارهايي كه بساط عشق خودش جور شده؛ بسم‌الله...

  • حكايت يك رفيق

كسي را مي‌شناسم كه سال‌ها در مشهد زندگي كرده و در همه اين سال‌ها خادم حرم امام‌رضا(ع) بوده است. دوست ما حالا 15سالي هست كه در تهران دود مي‌خورد اما در همه اين سال‌ها تقريبا هر دوهفته يك‌بار به مشهد رفته است. عصر‌ها مي‌رود فرودگاه مهر‌آباد، سوار هواپيما مي‌شود و 2 ساعت بعد توي حرم است. لباس نوكري‌اش را مي‌پوشد و تا صبح پاسبان حرم است. صبح مي‌آيد فرودگاه هاشمي‌نژاد مشهد و برمي‌گردد تهران. يك بار پرسيدم ميان اين همه زيارت كدام يكي بهتر بود؟ گفت: «من هرگز بليت رزور نمي‌كنم. مي‌روم فرودگاه بالاخره براي يك نفر جا هست.

يك بار هر چه ماندم بليت جور نشد. اعلام كردند پروازهاي مشهد موقتا لغو است. توي سالن فرودگاه سرگردان بودم. ديدم ديگر نمي‌رسم. راه افتادم كه از فرودگاه بيايم بيرون و بروم خانه. بيرون در سالن فرودگاه، چشم‌ام به پوستري از حرم امام رضا(ع) روي ديوار افتاد. بغضم تركيد و گريه‌ام گرفت. روبه‌روي پوستر ايستادم، دستم را گذاشتم روي سينه‌ام، چشم‌هايم را بستم و گفتم «آقاجان، سلام!» بعد هم ماشين گرفتم و برگشتم منزل. بهترين زيارت من در همه سال‌ها همان زيارت بود.»

  • حكايت بعضي‌ها...

همت بعضي‌ها بلند است. پول هم كه توي جيب‌شان نباشد خودشان را به مشهد مي‌رسانند. خود مشهدي‌ها ضرب‌المثلي دارند كه مي‌گويد: «قسمت، قسمت جنبون‌مخه»؛ يعني براي اينكه چيزي قسمت‌تان بشود خودتان هم بايد حركت كنيد و قسمت را بجنبانيد! اين آدم‌ها عصر پنجشنبه 6هزار تومان مي‌دهند و سوار قطار مي‌شوند. روي همان صندلي‌هاي زهوار در رفته قطار‌هاي درجه 2، تخت مي‌خوابند تا خود مشهد. روز بعد حوالي ظهر مي‌رسند مشهد. نماز ظهر مي‌روند حرم، زيارتي مي‌كنند. توي بازار‌ها قدمي مي‌زنند، براي مادرجان‌شان سوغاتي مي‌خرند و حوالي غروب برمي‌گردند حرم. نماز جماعت و دعاي كميل را مي‌خوانند.

هوا گرم باشد توي صحن‌ها، سرد باشد توي رواق‌ها جاي خوابي پيدا مي‌كنند. آنها اينقدر حرفه‌اي شده‌اند كه مي‌دانند اگر كجا بخوابند، خادم‌ها كاري به كارشان ندارند. بخواهند يا نه براي نماز صبح بيدار مي‌شوند. بعد نماز چرتي مي‌زنند. تا اذان ظهر دعا مي‌خوانند يا حتي همينطور به ضريح يا شايد كبوترهاي حرم نگاه مي‌كنند. نماز ظهر را كه مي‌خوانند، از آقا خداحافظي مي‌كنند. حتي شايد تا راه‌آهن پول تاكسي هم ندهند و با اتوبوس يا به قول مشهدي‌ها با «واحد» تا راه‌آهن مي‌روند. دوباره 6هزار تومان مي‌دهند و برمي‌گردند تهران. صبح شنبه مي‌رسند سركارشان. براي اين آدم‌ها چنين سفري به مشهد با پول سوغاتي مادرجان‌شان 40هزار تومان بيشتر نمي‌شود. همت بعضي‌ها واقعا بلند است...

  • الو اما م رضا جان سلام...

از وقتي كه تلفن همراه اينقدر زياد شد، يك رسم جديد هم در زيارت‌هاي مشهد باب شد؛ «گوشي رو بگير طرف حرم...» حالا اگر كسي مشهد برود و وقتي زنگ مي‌زنيم حوالي حرم باشد، مي‌خواهيم گوشي را به طرف حرم بگيرد تا ما هم به امام‌رضا(ع) سلامي بكنيم. البته كه عقل همه ما اينقدر مي‌رسد كه رسيدن صدا از تهران يا هركجاي دنيا به امام‌رضا حاجتي به تلفن و اينجور چيزها ندارد. او، هركجا كه باشيم سلام ما را مي‌شنود و چون جواب سلام واجب است(سندش هم اين است كه چون معصوم ترك واجب نمي‌كند) جواب ما را هم مي‌دهد. تلفن همراه وسيله ارسال صداي ما به حرم نيست اما بهانه هست. شايد وقتي اينجوري حرف مي‌زنيم، خودمان احساس مي‌كنيم نزديك‌تر شده‌ايم. چه اشكالي دارد اگر يك تلفن همراه باعث شود ما سريع‌تر احساس نزديكي به كسي چون امام رضا(ع) بكنيم؟

  • حكايت بعضي‌هاي ديگر

دقت كرده‌ايد كه بعضي‌ها چقدر خوب زيارت مي‌كنند. تو كلي كتاب جلد قرمز مي‌خواني و لابه‌لاي دعا‌ها دقت مي‌كني كه ترتيب‌شان پس و پيش نشود. حواست به حضور ملائكه توي حرم نيست و داري وسواس به خرج مي‌دهي كه الان كه مثلا بالا سر حضرت هستي، اين دعا را بايد بخواني يا آن يكي را. يا اينكه همه دردها و آرزوهايت را روي كاغذ نوشته‌اي و زور مي‌زني تا از سر و كول مردم بالا بروي و بيندازي توي ضريح. آن وقت چند قدم آن طرف‌تر چشم‌ات مي‌افتد به يكي كه دارد عشق بازي مي‌كند؛ خاموش و ساكت، گوشه‌اي ايستاده و به ضريح خيره شده، مرواريد اشك بر گونه‌اش مي‌غلتد. چند دقيقه بعد لبخندي مي‌آيد روي صورتش، سرش را خم مي‌كند، سلام مي‌دهد و مي‌رود و حيران مي‌ماني كه چه زود گرفت و رفت. خدا كند كه ما را بخواهد و بطلبد تا بساط عشق باز جور شود.

کد خبر 316507

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha